در برزخ بودن یا نبودن...
دردل دادگی بی انتها
روزها ی ساده زندگی ماشینی
لحظه های دیونه شدن دل
نبودنت رو فریاد می زنم
چه سر ده جای دستان مهربونت رو ی گونه های من
رد پای اشک جا خوش کرده بر صورت من
تکرار اسم زیبات شده ذکر من
نگاه جستجو گر من شده فریاد قلب من
که دوباره بیای با تمام خاطرات زیبایت
می ترسم از اینكه…
یه روزی ،یه جایی، من و تو…
خیلی دور از هم.!
شب و روز در آغوش یك غریبه
بی قرار هم باشیم ...
و بعد از هر بار هم آغوشی به یاد
آغوش هم بیصدا گریه كنیم
نظرات شما عزیزان: